۱۳۹۵ دی ۲۱, سه‌شنبه

برهان نمای مسئله دوزخ






  ویکی‌پدیا: برهان دوزخ (به انگلیسی: Problem Of Hell) یکی از براهین استنتاجی رد خدای ادیان ابراهیمی است. برهان دوزخ به مجموعه اشکالاتی گفته می‌شود که از سوی بی‌خدایان نسبت به توصیفات مسیحیت از مفاهیمی چون بهشت و جهنم طرح شده است. بر این اساس اشکال کرده‌اند که ادعای وجود جهنم با ادعای عدالت، مهربانی و بخشندگی خدا سازگار نیست.


نقد و بررسی


  از متن فوق مشخص می شود که شبهه از دو حیث مطرح است: یکی از حیث مهربانی و بخشندگی خدا و دیگری از حیث عدالت خدا. براساس نگرش بیخدایان، اگر خدا مهربان و عادل است، نباید عذابهای سخت و سنگین جهنم را، بر گناهکاران عرضه کند!


1. مسئله از نقطه نظر مهربانی، به تنهایی قابل توجیه نیست و اصولاً نگاه از آن جنبه نادرست است. خداوند دارای صفات مختلفی است که در مقام عمل، این صفات همه با هم عمل می کنند، یعنی اگر خداوند مهربان است، حکیم هم هست؛ اگر قادر است، حکیم و رحیم هم هست. هر صفتی جایی دارد و در موضعی است. عدالت جایی دارد و حکمت جایی و رحمت و مهربانی جایی. نه عدالت را به جای رحمت برگزینیم و نه رحمت را به جای عدالت. مهربانی خدا نباید مانع از اجرای عدالت شود، و لذا اگر عذاب جهنم عادلانه باشد، لازمۀ مهربانی خدا هم نخواهد بود که افرادی که لیاقت جهنم را دارند، به جهنم نفرستد. بنابراین خدا رحمت و قدرتش را حکیمانه مصرف می کند، وقتی خداوند انسان را مختار خلق کرده است و همۀ نوع امکانات و راهنمایی و اختیار به او داده است تا سرنوشت خودش را تعیین کند و همچنین نتیجۀ اعمال او را، چه اعمال درست و چه اعمال نادرست به او گوشزد کرده است، و انسان با علم و آگاهی و اراده و اختیار خودش، مسیر نادرست را انتخاب کند، به صرف مهربان بودن خداوند، نباید گفت که انگار نه انگار که انسان خطایی کرده است و خودش خواسته در جهنم باشد؛ زیرا خداوند در عین مهربانی حکیم هست. پس نمی توان گفت که صرفاً چون خدا مهربان است، نباید عذاب کند. اگر یک قاضی، فرزند خود را که مجرم است، به زندان بیندازد، او را نامهربان نمی نامند، بلکه او را به خاطر عدالتش تحسین می کنند. از نقطه نظر دیگر، می پرسیم: آیا تیغ جراحی دکتر، با مهربانی دکتر و تعهد او به مهربانی با مردم، ناسازگار است؟ جهنم یک جراحی است برای بیرون آوردن غده های سرطانی و خود ساختۀ ما، که این عین مهربانی خداست که ما را از ناپاکیها و آلودگیها پاک کند، حتی اگر درد و رنج داشته باشد. در خصوص عذاب ابدی نیز، انسانها نتیجۀ اعمال و رفتار و گزینش خود را می بینند، و این عذابها بر اساسا صفاتی همچون خالقیت و حکمت است. خدا انسان را خلق کرده است و راه را نشان داده است و نتیجه را به اطلاع او، رسانده است؛ وقتی انسانی خودش با اراده و اختیار و آگاهی راه عذاب ابدی را انتخاب می کند، خداوند هم همان چیزی را که او انتخاب کرده است و بر اساس آن عمل کرده است، برایش رقم می زند. فرض کنید، الان یک نفر به شما بگوید این دو لیوان یکی آب و دیگری سم است. اگر سم را بخورید می میرید و اگر آب را بخورید تشنگی تان برطرف می شود، و شما در صحت عقل و سلامت با اختیار خودتان سم را می خورید؛ آیا این با حالتی که کسی به زور سم در داخل دهان شما بریزد فرق می کند یا فرقی نمی کند؟ همچنین، نباید با این مسائل احساساتی برخورد نمود و تصور کرد، کسی که می داند خدایی هست و او را انکار می کند و در حق مردم ظلم و جنایت می کند، شایستۀ ترحم است. خداوند هر کسی را در جهنم جاویدان نمی کند، انسان نمایانی که بویی از انسانیت نبرده اند، در آتش جاویدان هستند، نه انسان هایی که آلوده و گنهکار هستند یا از روی جهل کافر شده اند. با وجود این وعیدهای عذاب و خلود در جهنم، آنها از راه انحراف بازنگشتند. مهربانی خدا از سر احساسات نیست، بلکه مهربانی عاقلانه است و به تاثیر مهربانی توجه دارد تا تاثیر سوء، نداشته باشد. پس لازمۀ مهربانی خدا، تنها این است که ما را از نتایج گناهان باخبر سازد تا از گناه دوری کنیم، که این کار را، خدا از طریق فرستادن پیامبران انجام داده است.


2. از نقطه نظر عدالت، جهنم نتیجۀ اعمال ما است، و مجازات قراردادی نیست. خدا نتیجۀ این اعمال را بروز می دهد و وجود می بخشد. نتیجۀ اعمال بروز تکوینی و وضعی آن اعمال است که همانطور که عرض کردم، خدا به آن نتیجه بروز و ظهور می دهد و ایجاد می کند. برای درک تفاوت مجازات قراردادی با مجازات تکوینی، مثالی می زنیم: کسی که میخی در چشم خودش فرو کند، برای همیشه کور می شود و این نتیجۀ وضعی فعل او و مجازات تکوینی اوست، بر خلاف مجازاتهای قراردادی مثل جریمه شدن به خاطر عبور از چراغ قرمز. این نتایج وضعی اعمال نیز تابع قوانینی است که در کل عالم حکمفرماست. برخی از این قوانین، از قوانین قطعی و ضروری است، مانند قانون اثر و مؤثر، و علت و معلول، و برخی نتیجۀ نوع خلقت عالم می باشد. مثلاً وقتی سنگی به شیشه می خورد طبق اصل علیت اگر مانعی در کار نباشد، شیشه شکسته می شود. حال برای عدم حصول این نتیجه باید اصل علیت منتفی بشود. اما همانطور که می دانید، اصل علیت استثنا بردار نیست و نمی توان جلوی آنرا گرفت. شدت یا ضعف عذاب جهنم و دائمی و غیردائمی بودن آن، نتیجه و تابعِ اعمال زشت است و خدا همانی که هست را ایجاد می کند و ظاهر می کند، یعنی این عذابهای جهنم، حقیقت و باطن گناهان هستند و به همان شکلی که گناه به طور مستقیم فعل خدا نیست، این عذابها نیز به طور مستقیم فعل خدا نیستند، بلکه خدا فقط اجازه می دهد که رخ بدهند، علاوه بر اینکه اجازۀ فعلیت می دهد، بلکه فعلیت آنها را هم می دهد. در مورد عذاب ابدیِ کسی که جاودانه در جهنم می ماند، روایتی از حضرت محمّد هست که می فرماید: «زیرا نیّت او این بود که اگر عمر جاوید داشته باشد گناه کند و چنین نیّتی از کردارش بسی بدتر است».(صدوق، توحید، باب الافعال، ذیل حدیث۱۳) خدا به گناه راضی نیست ولی به بروز نتیجۀ گناه راضی است، خدا طبق دینی که فرستاده است، به انجام گناه از طرف بنده راضی نیست ولی نه در دنیا جلوی انجام گناه را از طرف او می گیرد، و نه در آخرت جلوی بروز نتایج گناه را می گیرد؛ مگر اینکه بنده، کاری و عملی در جلوگیری از آن بروز انجام دهد، مانند توبه یا عمل خیر دیگری که گناه را جبران کند. پس همانطور که نتیجۀ تکوینی خوردن سم، مسموم شدن است، نتیجۀ تکوینی گناه نیز عذاب جهنم است؛ و نمی توان در عادلانه بودن آن شک کرد. همچنین، دقیقتر این است که بگوییم جهنم عینیت گناهان ماست، زیرا لحن و منطق قرآن اين است كه نفس اعمال شما به شما برگردانده مى‏شود. در روایت دیگری از حضرت محمّد(ص) آمده است که فرمود: به درستی که آن اعمال شماست که به شما برگردانده شده است.(مجلسي، بحار الانوار، ج3، ص90) قرآن نیز می فرماید که به گروهی از جهنمیان اینگونه خطاب می شود: «اين به خاطر چيزي است كه دستهای شما از پيش فرستاده و خداوند، به بندگان، ستم نمی كند.»(سورۀ آل عمران، آیۀ 182) و در مورد روز قیامت می فرماید: «روزى كه هر كسى آنچه كار نيک به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده، حاضر شده مى يابد»(سورۀ آل عمران، آیۀ 30) شهید مطهری نیز در توضیح تجسم اعمال می گویند: «شايد تعبيرى رساتر از اين نيست كه بگوييم هر عملى دو چهره دارد: يك چهره، چهرۀ دنيايى و به اصطلاح حضرات چهرۀ مُلكى، و يك چهرۀ ديگر؛ چهرۀ آخرتى يا چهرۀ ملكوتى. نه تنها اعمال انسان اين چنين است، هر چه در اين عالم هست اين چنين است. هر چه در دنيا وجود دارد دو چهره اى است: چهره اى دنيايى و چهره اى غيبى و آخرتى. چهرۀ دنيايى امرى است فانى، زايل شدنی، از بين‏رونده، و چهرۀ آخرتى يا چهرۀ ملكوتى امرى است باقى و زايل‏نشدنى؛ خواه عمل، عمل صالح باشد و خواه گناه باشد.»(شهيد مطهري، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج27، ص456.)


3. اینجا ممکن است گروهی بپرسند: چرا خداوند در همان مرحلۀ تکوین، نتیجۀ وضعی و چهرۀ آخرتی اعمال را طوری قرار نداد، که منجر به عذاب جهنم نشود یا منجر به عذاب کمتری بشود؟ در پاسخ می گوییم، همانطور که در بالا گذشت، این نتایج وضعی نیز تابع قوانینی است که در کل عالم حکمفرماست. برخی از این قوانین از قوانین قطعی و ضروری است، مانند قانون اثر و مؤثر، و علت و معلول، و برخی نتیجۀ نوع خلقت عالم. البته به صورت استثنایی می توان مانعی بر سر راه علت ایجاد کرد یا یکی از شرایطش را منتفی کرد ولی اینها دست بردن در نظام خلقت و بر هم زدن نظم موجود است. بنابراین این نتایج، وقتی وضعی است و نه قرادادی، تغییر دادن آنها مستلزم تغییر در نظام آفرینش است. تغییر در نظام افرینش نیز، گاهی اصلاً امکان ندارد، مثل آنجا که ناشی از قوانین قطعی و ضروری عقلی مانند علیت است؛ و گاهی نیز نباید روی بدهد، زیرا نظم عالم به هم می خورد. حال اگر کسی بپرسد: آیا نمی شد خدا کاری کند که سنگ شیشه را نشکند و به همین شکل، آیا خدا نمی توانست تجسم اعمال ما را طوری قرار بدهد که نتیجۀ گناهان ما، اینقدر دردناک نباشد یا حداقل کمتر دردناک باشد؟ در پاسخ می گوییم: نتایج تکوینی تنها با تغییر قوانین طبیعت تغییر می کند. قوانین طبیعت نیز گاهی ناشی از شیوۀ چینش عالم و موجودات آن است. مانند نوع چینش ماه و زمین که باعث جزر و مد می شود؛ گاهی نیز ناشی از قوانین لایتغیر می شود که تغییر آنها امکان ندارد، مانند اینکه سنگی به شیشۀ نازک و عادی با شدت برخورد کند و بدون هیچگونه مانعی، آنرا نشکند. تغییر نوع اول امکان دارد و تغییر نوع دوم امکان ندارد. بنابراین اشکال شما تنها در وضعیت اول جاری است، اما در مورد وضعیت دوم، مسئله اینجاست که خداوند به انسانها تذکر داده است که اگر فلان کارها را انجام بدهید، این اتفاق برای شما می افتد. حکمت و عدالتش نیز آن است که بندگان را در همان ظرفی که قرار دارند، مبتلا کند و هر کسی را به تناسب عملی که انجام می دهد، پاداش دهد یا مجازات کند. بنابراین تغییر دادن قوانین به واسطۀ تغییر در چینش موجودات است و اگر تغییر در چینش و نظم عالم را ممکن بدانیم، بر اساس حکمت الهی چنین اتفاقی نمی افتد. البته این سؤال، ناشی از این شبهه است که اگر خداوند به صورت دیگری عالم را خلق می کرد، شاید اتفاق دیگری می افتاد. در این مورد پاسخ این است که اولاً: باتوجه به نظام احسن بودن عالم، یعنی اینکه جهان موجود بهترین حالت ممکن را دارد، معلوم نیست که ممکن بود که عالم به صورت دیگری خلق شود که تزاحم کمتری بین مخلوقات ایجاد شود.(دقت دارید که در شبهۀ موجود در این برهان-نما، فرض خلف را بر وجود داشتن خدا گرفته است و سعی کرده است از آن به یک تناقض برسد و بگوید وجود جهنم با وجود داشتن خدایی عادل و مهربان ناسازگار است، پس در همین فرض خلف، باید بپذیریم که این جهان با نظام احسن خلق شده است و اعمال ما و حقیقت اعمال ما نیز، در نظام احسن قرار دارند.) ثانیا: با قطع نظر از اشکال قبلی، نتیجۀ عمل هرچه که می خواست باشد، باز هم از سوی این افراد گفته می شد که چرا اصلا چنین نتیجه ای در اثر نوع چینش خداوند ایجاد شده است؟ اما اگر بخواهیم در مورد نتیجه اعمال صحبت کنیم می توان چنین گفت: نتیجه اعمال بر اساس رویکرد تجسم اعمال، نتیجه وضعی و تکوینی یک عمل است. اگر بنا بود آن عمل، چنین عکس العملی نداشته باشد، باید کل نظام خلقت بر هم می خورد. چرا که بر اساس نظمی که در عالم وجود دارد هر یک از موجودات عالم در پازل آفرینش نقشی منحصر به فرد را ایفا می کنند و اگر آن عمل بخواهد به صورت دیگری نتیجه بدهد، باید نوع چینش موجودات بر هم بخورد. از سوی دیگر، شما با توجه به فواید بلور و شیشه، تصمیم می گیرید که لیوان بلوری بسازید و یا بخرید به خانه ببرید ولی وقتی با توجه به این فوائد لیوان بلوری را خریدید، طبعاً باید آثاری همچون شکسته شدن لیوان را هم بپذیرید؛ هر چند همین لیوان اگر از فلزی باشد نمی شکند. اگر خدا انسان را اینگونه خلق کرده است، برای اینکه انسان، به تعبیر قرآن جانشین خدا در زمین باشد، قابلیت اینکه غیر از نوع کنونی خلق شود را، ندارد. اگر غیر از این شود، دیگر انسان نیست و این اهداف محقق نخواهد شد. یعنی باید در برابر بهشت، جهنمی هم باشد. باید در برابر بهشت ابدی، جهنم ابدی هم باشد. در غیر این صورت اهداف خدا از خلقت انسان، تحقق پیدا نمی کند. اگر بگوییم در تکوین انسان، با شأنی که انسان در خلقت دارد، باید نتایج سوء موجودی به این مقام، متناسب با مقام او در خلقت باشد، هم می تواند درست باشد. همچنین، اگر قدری کار آسانتر از این بود، انسان ها این تهدید و خطر را چندان جدی نمی گرفتند و این تهدید بازدارنده نمی شد. این عذابها عین رحمت خداوند هستند، مثل سختترین فشارهایی که والدین دلسوز یا مربیان خیرخواه برای فرزندان و دانش آموزان دارند. عذاب های جهنم به ندرت ابدی هستند و در اکثر موارد این عذابها، جنبۀ تطهیر دارند یعنی برای پاک کردن فرد از آلودگی ها، و اهلیتِ رفتن به بهشت هستند. پدر و مادر دلسوز هم برای نجات فرزندشان از یک بیماری خطرناک، حاضر به قطع برخی اعضاء بدنش هم می شوند. باز نباید فراموش کرد که، اگر خداوند بخواهد نتایج اعمال را با هم یکسان وضع کند(اگر اصلاً چنین کاری شدنی باشد) گرچه در ظاهر با مهربانی اش تناسب یافته است ولی با حکمت و عدالتش یا حداقل فقط با حکمتش در تنافی خواهد بود. مثلاً در برابر دعوت یک پیامبر: یک نفر به او از همان ابتدا ایمان می آورد و جان و مالش را برایش نثار می کند. یک نفر به او ایمان می آورد ولی در کمک کردن، بهانه می آورد. یک نفر ایمان نمی آورد ولی مشکلی هم برایش ایجاد نمی کند. یک نفر نه تنها ایمان نمی آورد، بلکه با او مخالفت هم می کند. یک نفر به او ایمان نمی آورد، با او مخالفت میکند و درنهایت نیز او را به قتل می رساند. به نظر شما اگر نتیجۀ اعمال این افراد به یک اندازه باشد، خنده دارد نیست و شما به عنوان یک عاقل، کسی که چنین نتایجی را اعتبار کرده باشد یا فرایند را به صورتی قرار داده باشد که خود به خود همگی در یک حد قرار بگیرند، را شماتت نمی کنید؟  البته تمام این سخنان بر اساس نگاه متداول به مسئلۀ اعمال و نتایج آنها است. اما اگر با عینک تجسم اعمال به قضیه نگاه کنیم، متوجه می شویم که دیگر این بحثها پیش نمی آید. کسی که با اعمالش، ملکات حیوانی برای خود کسب کرده است و از انسانیت جدا شده است، را دیگر نمی توان به کلاس انسانها آورد، و او باید وارد کلاس متناسب خودش بشود. به این افراد نه ظلمی شده است و نه خلاف رحمت است. کسی که دانشی در حدّ دبستان دارد را، نمی توان به دانشگاه برد، حتی اگر هم سن و سالهای او وارد دانشگاه شده باشند. او خودش این قدر معلومات دارد و اصلاً نمی تواند وارد دانشگاه شود و اساساً همسنخ با آنها نیست. به همین جهت، باید به اندازه ای که ظلمت کسب کرده است و از ملکات انسانی دور شده است، سختی ببیند و وقتی از آن ظلمتها جدا شد، می تواند وارد بهشت شود. باید برای او کلاس فوق برنامه و جبرانی گذاشت تا بلکه بتواند وارد مقطع بالاتر بشود!


4. سؤال دیگری که ممکن است پیش بیاید، این است که اگر نتیجۀ اعمال امری وضعی است، چگونه است که اثر ترک واجب و عمل به حرام برای کسی که می دانسته یا می توانسته بداند، با کسی که نمی توانسته بداند(اصطلاحاً مستضعف فکری) متفاوت است؟ چرا کسی که نمی توانسته با حقیقت اسلام آشنا شود، به جای این که طبق شریعت اسلام، در آخرت در موردش قضاوت شود، طبق آنچه که از حقیقت می توانسته دریافت کند، پیرامونش قضاوت خواهد شد؟ در پاسخ می گوییم: اثر اعمال وضعی است، ولی همین اثر وضعی یک عمل، به واسطۀ اثر وضعی عمل دیگری خنثی می شود. مانند اینکه اثر آتش سوزاندن است و اثر آب، خاموش کردن آتش. حال اگر پارچه ای در مجاورت آتش قرار گرفت، و گرمایش به اندازه ای شده که شعله ور شود، در همین هنگام اگر مقدار مورد نیاز آب بر روی پارچه ریخته شود، گرمای پارچه از آن گرفته می شود و پارچه شعله ور نمی شود. در اینجا اثر آتش وضعی است و اثر آب نیز وضعی است، ولی اثر آب، اثر وضعی آتش را خنثی می کند. بنابراین در مسئله جاهل قاصر، یعنی کسی که نمی دانسته و نمی توانسته بداند، خداوند متعال می تواند وضعیتی را ایجاد کند که در آن وضعیت نتیجۀ عمل ناشی ازجهل پوشانده شود. همانطور که سایرین هم می توانند به واسطۀ توبه، شفاعت یا برخی اعمال صالح دیگر، نتیجه اعمال زشت قبلی خود را از بین ببرند و بالعکس.


5. سؤال دیگری که ممکن است طرح شود این است که چرا خدای مهربان مانع گناه کردن بندگان نمی شود؟ در پاسخ می گوییم: اولاً اینکه خدا به موجودی اختیار بدهد، و سپس مانع افعال اختیاری او بشود، خلاف حکمت است. اگر خدا به موجودی اختیار می دهد، هدفش این بوده است که او با اعمال اختیاری به کمال مطلوب برسد، و لذا اگر مانع اختیار او شود، برخلاف هدف خود عمل کرده است. ثانیاً گناه نکردنی که ناشی از ممانعت خدا باشد، هیچ سودی برای انسان ندارد. گناه نکردن انسان، وقتی نیکوست که بتواند گناه کند و گناه نکند.


6. حتی به فرض قبول شبهۀ فوق، وجود جهنم رد می شود و نه وجود خدا.

۱۳۹۵ آذر ۸, دوشنبه

خدای حفره‌ها





ویکی پدیا: عبارت خدای حفره‌ها دلالت به این ایده دارد که خدا برای پر کردن خلأ علمی بشر ساخته شده‌است. واژه خدای حفره‌ها نخستین بار در قرن نوزدهم میلادی، توسط مبلغی مسیحی بنام هنری درومند در مجموعه سخنرانی‌هایش (که بصورت کتابی به نام ظهور انسان منتشر گردید) بکار گرفته شد. در قرن بیستم دیتریش بونهوفر، نوشت: «چه اشتباه آشکاری است که خدا را به عنوان سرپوشی برای دانش ناتمام خود بکار گیریم. در واقع اگر مرزهای دانش بیشتر و بیشتر گسترش یابند (و این اتفاق محکوم به وقوع است)، به طور همزمان خدا به عقب رانده می‌شود و بدین دلیل خدا همواره در حال عقب نشینی خواهد بود. ما باید خدا را در آن چه می‌دانیم بیابیم نه در آن چه نمی‌دانیم.» امروزه این واژه در برهانی به همین نام بکار رفته‌است که مقصود از آن تبیین نادرستی براهین اثبات خداست؛ زیرا این براهین را شکلی خاص از مغالطه توسل به جهل می‌داند. این استدلال، براهین اثبات وجود خدا را مشابه استدلال زیر می‌داند:


الف- شکافی در درک برخی جهات (محمولات، یا وجود) جهان طبیعی وجود دارد.
ب-بنابر این چنین دلیلی باید ماوراء طبیعی باشد.

به صورت دیگر، می‌توان چنین تقریرهایی از برهان ارائه داد:

    وجود خدا قابل اثبات است، اگر و تنها اگر خلقت گرایی موضعی صادق در شناخت جهان باشد.
    خلقت گرایی موضعی صادق در شناخت جهان نیست.

نتیجه: وجود خدا قابل اثبات نیست.


نقد و بررسی

 
1. به نظر می رسد که فرم به اصطلاح استنتاجی این برهان نما، فرمی نامعقول باشد، و مشخص نیست که نتیجۀ این فرم به اصطلاح استنتاجی، چگونه از مقدمات پیشین به دست آمده است. به خصوص از تبیین اوّل، که شکاف در درک برخی جهات جهان طبیعت را به دلیلی ماوراء الطبیعی پیوند می زند.
   امّا تبیین دوم نیز باطل است، زیرا خلقت گرایی، در برابر باور به فرگشت و تکامل انواع مطرح می شود، حال چه کسی گفته است که فقط در صورتی که فرگشت رخ ندهد، وجود خدا اثبات می شود؟ باور به فرگشت هیچ ناسازگاری با وجود خدا ندارد، و این را در بحث فرگشت توضیح می دهیم(هر چند این مسئله آنقدر روشن است، که به نظر می رسد که بیخدایان باید توضیح بدهند که فرگشت چه ناسازگاری با وجود خدا دارد). ولی به طور اساسی، ما نیاز نداریم که ثابت کنیم در جهان «خلقتی» رخ داده است، تا ثابت کنیم که خدا وجود دارد، بلکه بنا بر برهان صدیقین، به صرف وجود واقعیت، خدا نیز اثبات می شود.

2.اشتباه بزرگی که ماديها بخصوص «مارکسیستها»، مرتکب شده اند این است که آنها تصور می کنند متافیزیسینها (عقیده مندان به جهان ماوراي طبیعت) اصولاً علل مادي را منکرند و یا هر چیز را که علل طبیعی آن بر آنها مخفی باشد، معلول علل غیر مادي می دانند، لذا با پیشرفت علوم طبیعی و کشف رازهاي عالم ماده، عقیده آنها نسبت به مبدأ، دچار تزلزل خواهد شد. ولی آنهایی که با عقاید و افکار فلاسفۀ الهی سر و کار دارند بر این تصور باطل لبخند می زنند، زیرا وجود علل مادي نه تنها مورد انکار خداپرستان جهان نیست، بلکه شالوده و اساس عقاید آنها را تشکیل میدهد، زیرا همانطور که دیدیم آنها به وسیله همین نظم مخصوص و روابط موجود در میان علل مادي، و قوانین ثابتی که در میان آنها حکمفرماست، وجود آفریدگار جهان را اثبات می کنند. و علیرغم خیالات و تبلیغات سوء، ماديها هر چه علوم طبیعی ترقی کند و دقایق عالم ماده یکی پس از دیگري کشف شود، استحکام این بناي روحانی بیشتر می گردد و هر روز صفوف تازه اي بر صفوف خداپرستان جهان افزوده می شود، و عقیده به عالم ماوراي طبیعت مورد استقبال بیشتري از طرف دانشمندان و علماي طبیعی قرار می گیرد! این آقایان گمان می کنند با این تهمتها می توانند بر شکست واقعی خود سرپوش نهند، و با اینگونه صحنه سازيها، خداپرستی را از علوم جدا کرده و نقطه مقابل آن جلوه دهند و جوانان ساده لوح را به سوي خود بکشانند. هر وقت هم می بینند کار دارد به رسوایی می کشد کارهاي ابلهانه یک مشت روحانی نمایان خرافی و پیروان دروغی مسیح را عنوان کرده و جنایات و رفتار جاهلانه و غیر خدا پسندانه اي که آنها در قرون وسطی مرتکب شدند از قبیل تشکیل «محکمه تفتیش عقاید » و مبارزه با هرگونه ترقی علمی، به رخ ما می کشند، غافل از اینکه کارهاي این جمعیّت خرافی را به حساب مذهب و خداگذاردن به همان اندازه غلط است که کسی بخواهد انکار علل مادي را وسیله اثبات پروردگار جهان قرار دهد! همانطور که سابقاً عرض کردم با کشف اسرار عالم ماده به آسانی می توانیم دلایل توحید را از هر گوشه و کنار جمع آوري کنیم ولی چیزي را که لازم به تذکر می دانم این است که به فرض اینکه ما بتوانیم با زحمت زیاد بعضی از این موارد را به تصادف نسبت دهیم ولی با ضمیمه کردن موارد مختلف به یکدیگر جاي هیچگونه احتمال تصادف و اتفاق باقی نمی ماند، با جرأت می توان گفت مسأله وجود عالم ماوراي ماده به اندازه اي روشن می شود که با محسوسات برابري خواهد کرد. این مطلب را با یک فرمول ریاضی غیر قابل انکار می توان مدلل ساخت.(آیت الله مکارم شیرازی، فیلسوف نماها، ص109-108)

3. این دیدگاه مصداق مغالطۀ پهلوان پنبه است. اینکه به جای بررسی ادلۀ طرف مقابل برای ادعایش، نظر او را به یک دیدگاه فاقد دلیل و صرفا روان شناختی فرو بکاهیم، نادرست است.


4. از سوی دیگر این دیدگاه، مغالطۀ وجه و کنه است. اینکه در ظاهر انسان خود را عالم خیلی امور نمی داند و حتی موهومات و خرافات خود را نیز مستند به خدا می داند و بعد از علم به اسباب واقعی اش، آنرا از خداوند دور می کند، بدان معنا نیست که واقعیت خداوند نیز همین جنبه روانی است و واقعیت ندارد. برای بررسی صحت و سقم ادعای دینداران و خداباوران باید ادله آنها را دید نه ظاهر امر و جنبه روانی آنرا.

5. همچنین مغالطۀ تعمیم ناروا در ورای این ادعاست. اینکه برخی انسانها و در برخی زمانها، تنها به اندازه ای خدا را قبول دارند که جهل داشته باشند و هرچه به علمشان اضافه شود از ایمانشان کاسته می شود، نادرست است.


6. بحث خدای حفره ها، بزرگترین دروغ تاریخ است. چون وجود خداوند همیشه در طول تاریخ بر اساس دلایل عقلی معتبر اثبات شده است، و نه بر اساس نبودنِ توضیحی مناسب برای برخی مسائل. دلایلی که برای خدا اقامه می شوند، ربطی به پر کردن حفره ها ندارند، بلکه براهین کاملا فلسفی هستند که از بررسی هستی جهان به وجود این حقیقت پی می برند که باید خدایی باشد. خدا تنها توضیح است، راه دیگری برای توجیه عالم نیست. پس اعتقاد به خدا، به این دلیل نیست که ما نمی توانیم برخی مسائل را توضیح دهیم، بلکه به این خاطر است که اگر خدا را نپذیریم، این مسائل قابل توضیح نیستند.